دو دستی باز چسبیدی به تختت
یه چار دیواری افتاده به جونت
با گریه ت از ستاره چشم شستی
که مثل سقف باشه آسمونت
... تنت زیر نفس هات خرد شد باز
هوا امشب دوباره سنگ تر بود
به خس خس های امشب گوش دادم
نفس هات از اتاقت تنگ تر بود
به پای لحظه ها زنجیر بستی
رو تختت از خدا مایوس می شی
شبیه خواب هایی که نرفتی
برای خواب من کابوس میشی
باید دنیاتو رو تختت بسازی
بسازی با تنفس های سختت
دلت خوش باشه به سرگیجه هات و
سقوط جسمی اسقاطی رو تختت
بهای سقف بالای سر من
طلسمی شیمیایی توی جسمت
به سقفی که نریخته خیره موندی
که شاید بشکنه روزی طلسمت
نظرات شما عزیزان:
|